مترجم سايت

بفرما و بشین و بتمرگ
 
خـــــنـــــد^ه^ بـــــازار
شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...!
 
 
شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

بفرما و بشین و بتمرگ، هر سه تا یک معنی داره. اما هیچ کدوم اثرش مثل "گوه نخور" نیست!! :))))) 



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

مامان به بقیه: صبح شده پاشو دیگه ^_^
مامان به من: صبح شده بگیر خبر مرگت بخواب دیگه :| 



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤه ام ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ..
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
...ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤه ام ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!! 



چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

یه بار کلاس اول دبستان


بغل دستیم بهم گفت: مسخره ...

منم گفتم : اسم بابات اصغره ...

اقا این دیگه تا آخر سال گیر داده بود که تو اسم بابای منو از کجا میدونی 

:| 



جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

وقتی به مشکلاتم فکرمیکنم میخوام خودکشی کنم :( . .


ولی وقتی یادم میاد استقلالی نیستم مشکلاتو فراموش میکنم و از خدا تشکر میکنم ;)) 



چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

دیشب خسته کوفته از بیرون اومدم لم دادم رو مبل 
به خواهرم گفتم داداشی رو دوست داری
گفت اره خیلی دوستت دارم

گفتم برو یه لیوان آب برای داداشی بیار
میگه نه دیگه اونقدرم دوستت ندارم
پاشو برو خودت بیار
یعنی من چی بگم خودمو بکشم یا اونو یا هردوتامون رو 
????



چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

مامانم یه ظرف گنده ژله گذاشته جلوم، میگه نوش جان بفرما.


میگم مامان مگه من گاوم اینهمه ژله بخورم؟

میگه بخور بابا!

تمامشو خوردم، مامانم اومده میگه:دیدی گاوی؟!  



چهار شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

میدونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
.


برف میاد و به زمین می شینه ، ولی من همین جوری هم به دل میشینم ...
 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

یه دختر خاله دارم اول ابتدایه ی بار خالم بهش گفت زن علی میشی با عشوه گفت نه علی سوسوله موهاشو فشن میکنه اهل کار نیست دختر بازی میکنه هروقت مرد شد بیاد یه کاری براش میکنم
من %&*-+*&##@&/-
خالم !!!!!!!!!!!!
دختر خالم با عشوه ///////()@
بعد بازم نگام میکنه میگه برو دیگه
میگم کجا میگه برو مرد شو منو از دست ندی 



یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!! 



پنج شنبه 19 آبان 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

فک کنم الان تو آمریکا کنار لوگوی هر شبکه ای نوشته حماسه ی حضور 



پنج شنبه 19 آبان 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

من موندم، مردم آمریکا وقتی با شرکت تو انتخابات مشت محکم تو دهن کسی نمیزنن،

با چه امیدی رفتن رای دادن؟ 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

پسر فاميلمون پنج سالشه اومده خونمون بهم ميگه:واي عزيزم چقدر بزرگ شدي???
يه لحظه خواستم بگم عمو چي واسم خريدي????  



 اصن هر جور حساب كتاب ميكنم ميبينم نـــــــــــه
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ادم خيلي باحالی هستم =))
بدون من نت زهر ماری بیش نیست :-"

 




سه شنبه 27 مهر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 یه بار تو کلاس زیست شناسی معلممون از یکی از بچه ها یه سوال از درس جلسه ی قبل پرسید. پسره هم جوابو نمیدونست، گفت نمیدونم. یهو معلم - مثلا خواست تیکه بندازه - گفت: نبایدم بدونی. با این وضع درس خوندن شما، اگه فیل هم بود نمیتونست جواب بده !!
من :|
دوستام :|
سوال :0
علم زیست شناسی :0
فیل :0
آخه اینا چه ربطی داشت به هم؟!!
فیل همچنان :



سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 امروز به مامانم گفتم ناهار چی داریم؟
برگشته میگه: « مروری بر رویدادهای هفته...!»



پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 اگر چه دخترها از پسرها خوشگل ترند

ولي پيرمردها واقعآ از پيرزنها زيباترند.!!!!

بحله بحله ما آینده نگریم :->



چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 دارم از کوچه با ماشین میام بیرون یهو یه نمکی با فرقون اومد جلوم نزدیک بود لهش کنم ! بهش میگم اخه دیوانه نمیگی ماشین از تو کوچه میاد ! میگه دیوانه خودتی , کی به تو گواهینامه داده , مگه نمیدونی حق تقدم با وسیله نقلیه ایه که در راه اصلی حرکت می کنه!!
من :-o
پلیس راهور :-o
شوماخر :-o
ماشینم :-o
فرقون نمکی :-)



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

زن .یه به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو

میبوسه! تو چرا این کار رو نمی کنی؟

شوهر میگه: آخه من که زنه رو خوب نمی شناسم !! 



17 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده :

خیلی با احساس به بچه ی خواهرم میگم ، دایی جون اگه من مردم دوست داری گوشیم مال تو باشه ؛ اونم با کلی ناز میگه نه گوشی خودم رو بیشتر دوس دارم !!!
فک و فامیله ما داریم !

 

مطلب ارسالی ازanita



سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

اي كساني كه دوست من هستيد...
.

.

.

.

.

.

.

.
هيچي!خوش به حالتون! بريد حالشو ببريد...! =))
 



سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

گشت امنیت اخلاقی بهمون گیر داده ،
میخواد ماشینو ببره پارکینگ.
دوستم با اعتماد به نفس و طلبکارانه رفته جلو ؛
به پلیسه میگه: مارو ول کن بریم، میدونی من کی ام؟
پليس : نه،
دوستم : میدونی من کی ام؟
پلیسه میگه: کی ای؟
رفیقمون میگه: من نوکر پدرتم! مارو ول کن بریم!
و جالب اینکه ولمون کرد :))
 



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 با پسر عموم داشتیم تو خیابون قدم می زدیم که یه خارجی رو دیدیم...
اومد که ازمون سوال بپرسه ، گفت : ?Can you speak English
پسر عموم فوری گفت : yes, I go to school by bus
من :)))))) خارجیه :|:|



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 زنه تو اتوبوس كتاب سكسى ميخونده، يكي ميگه: خانوم چى نوشته؟
زنه ميگه: نوشته عرب ها قويترين و ژاپنى ها طولانى ترين سكس رو دارن، ببخشید اصلا شما؟!!
مرده ميگه: عبدالقادرميتسوبيشى هستم!



یک شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 استدلال بابام!
.
.
.
.
.
ـ بیا سر سفره غذا بخور
من: نمی‌خوام دوست دارم تو اتاقم غذا بخورم!
غذا رو سر سفره می‌خورن
من:چه ربطی داره؟ من می‌خوام تو اتاقم بخورم!
ـ پس واسه چی میری دسشویی؟ تو همون اتاقت برین!!!!!!
تا حالا اینطوری قانع نشده بودم :|



شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

داره رعدوبرق میزنه مامانم میخواد بره پشت بوم لباسارو جمع کنه..
میگه وای چه رعدو برقی نکنه برق بگیرتم تو پاشو برو
من :|
مامانم :)
خواهرم :O

من سره راهیم میدونم :((((

 



شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

پیر مرده ، زنگ زده خونه ... میگه بابا تشریف دارن؟

میگم کاریشون داشتین؟

میگه پـَـ نـَـ پـَـ به این بهونه میخواستم با خودت بیشتر آشنا شم... امروز کی وقتت آزاده ؟

:|

 



پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

داداشم و زن داداشم که تازه نامزد کرده بودن به طرز وحشتناکی تو حرف زدنشون عشقولانه بودن!اون موقع ها داداشمم 1کوچولو تپل شده بود . 1دفه خونمون بودن زن داداشم اومد به داداشم 1چیزی بگه اولش اینطوری شروع کرد: گلکم...! بابامم 1نگاه به داداشم انداخت گفت به اینکه نباید بگی گلکم باید بگی گل کلم!!!!!ما ترکیدیم از خنده..... داداشم:((((((((((((((((
ما :))))))))))))))))))))

 



سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 از مرد فرانسوی پرسیدند: چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد را تکمیل میکند.

مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد: زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست .
و پاسخ مرد ایرانی: بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه...!!!



یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

توی پارک قدم می زدم یه بچه 2 یا 3 ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند راه میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت صبر کن وایستا کارت دارم....

یه دفه وایستاد داد زد: اه... مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!
مامانه :|
من :|
کل پارک :|
:))))))))))



یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

بچه : بابا من برای چی بدنیا اومدم ؟
بابا : تو بدنیا اومدی تا زیباییهای این دنیا رو ببینی ، عاشق بشی ، بگی ، بخندی ، محبت کنی ، لذت ببری ، ...
بچه : بابا ؟
بابا : بله !
بچه : ببند!!!



یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

زاغی بر درخت نخل نشسته بود و فلافل می خورد .

روبهی امد و گفت :ها وولک چه بالی ،چه دمی، عجب عینک ریبونی !!

مشکی رنگ عشقه!!!

دمت گرم یه دهن بوخون 

زاغ فلافل را زد زیر بغل و گفت :مو خودوم کلاس دُوُمُم دهن سرویس !!!

در ضمن مو کلاغ نیستم، عقابُم!!!




شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى
کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده
بود) – روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت
انگلستان ) رو کرد و گفت:

من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش!)



شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:«شما برای چی می نویسید
استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»

نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»

وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم»!

 



درباره وبلاگ


به قول فامیل دور :
شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...!
************
خسیس بازی در نیار....!
دوست دارم نظرت رو در مورد پست هام بدونم...!
پيوندهاي روزانه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خـــــنـــــد^ه^ بـــــازار و آدرس as2012.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تماس با ما

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 231
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 241
بازدید ماه : 2700
بازدید کل : 158511
تعداد مطالب : 945
تعداد نظرات : 847
تعداد آنلاین : 1

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools




Future Google PR for as2012.loxblog.com - 3.28

.

چت روم

.



سرگرمی نمکی

 
 
 
با کليک بر روي +1 ما را در گوگل محبوب کنيد
td width= target=